دسته
فیدها
آدرس جديد نويد رهايي در تبيان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 762407
تعداد نوشته ها : 562
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

داستان زندگي تكان دهنده سميه را خواندم. داستان كودكان معصوم و تنظيم رابطه ضد بشري رهبري فرقه با كودكان. با خواندن زندگي سميه خاطرات آن دوران در فرقه به ذهنم تداعي شد لازم ديدم مختصري آن را مكتوب كنم . در جنگ خليج من در پشتيباني بودم كارم ايجاب مي كرد به بعضي از محل ها در اُردوگاه رفت و آمد داشته باشم و بعضي از خبرها را از طريق دوستان هم محفل به من مي رساندند . زماني كه رهبري فرقه و سرانش تصميم گرفته بودند كودكان را از مرز اُردن به كشورهاي اُروپايي منتقل كنند زنهايي كه فرزندي در اردوگاه اشرف داشتند بهم ريخته بودند و مسئوليت خودشان را انجام نمي دادند اين موضوع تبديل شده بود به يك معضل تشكيلاتي روي ميز فرقه قرار گرفته بود . مسئول من يك زن بود چند روزي آن را نمي ديدم وقتي پيگيري مي كردم جوابي كه مي گرفتم مريض است . بعد از هشت الي ده روزي كه بر سر كار آمد به چهره آن كه نگاه مي كردم خشم و نفرت از چهره آن مي باريد و حال و حوصله هيچ چيز و هيچ كس را نداشت . يك سري از زنها از سازمان جدا شدند كه مشخص نشد سرنوشت آنها چگونه رقم خورد . در آن دوران به سوله تره بار ترددي داشتم نرسيده به سوله پاركينگي بود كه چند تا اتوبوس در پاركينگ پارك كرده بودند كنجكاو شدم كه اين اتوبوس ها براي چه كاري به پادگان آمده اند بعد از يكي دو ساعتي متوجه شدم كه اين اتوبوسها براي منتقل كردن كودكان به پادگان اشرف آمده اند . زماني نگذشت كه مشاهده كردم با ون هاي چيني و لندكُروز كودكان را به محل اتوبوسها آوردند صحنه دلخراشي كه رجوي فريب كار وكلاه بردار خلق كرده بود . كودكان را مي ديدم كه گريه آنها قطع نمي شد و خودشان را به شيشه هاي اتوبوس مي كوبيدند سران ظالم سازمان در اين رابطه بي تفاوت بودند زنهايي كه براي بدرقه فرزندانشان به محل آمده بودند فقط اشك مي ريختند . صداي يك زني به گوشم مي رسيد با صداي بلند مي گفت ما بدون كودكانمان در اين جا چكار كنيم تنها دل خوشي ما كودكان ما بودند آنها را كجا مي بريد يك صحنه اي به عينه ديدم كه هيچ وقت جنايت رجوي فراموشم نمي شود زني كه بچه شيرخوار داشت نوزاد شيرخوارش را بزور از او گرفتند اتاقكي در كنار پاركينگ بود رفت پشت اتاقك تعادل خودش را از دست داده بود و خودش را به خاك مي ماليد و مي گفت من فرزندم را مي خواهم بعد از داستان منتقل كردن كودكان با زنها مستمر نشست مي گذاشتند و از بحث فرزند يا مبارزه بايستي عبور مي كردند يك زني بنام ( م- ن ) با هم در اركان بوديم در حين تردد به تداركات مركزي از او سئوال كردم از اين كه فرزندانت را از شما گرفتند چه احساسي داري در جواب گفت هر كسي اين كار را با ما كرد يك روزي جواب كارهايش را پس مي دهد من نمي خواهم به استخبارات عراق تحويلم دهند اگر سازمان دست از سر من بردارد همراه با فرزندانم مي رفتم و پشت سرم را نگاه نمي كردم . رهبري فرقه طي اين چند سال آنقدر جنايت كرده كه بي شمار است اميدوارم روزي برسد كه اين شياد مثل اربابش ( صدام ) در يك دادگاه بين المللي به محاكمه كشيده شود و حساب پس دهد.

 منبع:  انجمن نجات مركز اراك

چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۰


چهارشنبه 20 7 1390 21:28
X