... برخي جداشدگان از اين فرقه ميگويند افراد باقي مانده در پادگان اشرف، به گروگان گرفته شده و اسير هستند. حرف من اين است كه تا به حال تعداد زيادي فرار كرده اند، چرا با وجود راههاي مختلف براي فرار، اين افراد تا به حال فرار نكرده اند. فكر ميكنم از اين تئوري كه اين افراد را اسير كردهاند، بايد بگذريم. وانگهي پيرامون شستشوي مغزي اين افراد نيز بايد نگران بود و تنها با اين نگرش ميتوانيم از صليب سرخ و كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل بخواهيم پاسخگوي اعمال و رفتار اين افراد در هر جاي دنيا باشند. واقعا ممكن است بار ديگري هم اين كار را انجام دهند. در همين سفر اخيري كه امسال به ژنو داشتم مسائلي را ديدم كه ثابت ميكند آنها همچنان ...
حسين سليمي، ماهنامه راه نما، سوم ژانويه 2012
سازمان هاي بين المللي براي انتقال منافقين ضمانت بدهند
گفتگوي راه نما با دبيركل كانون هابيليان
حسين سليمي
با نزديك شدن به پايان سال ميلادي 2011 و اتمام مهلت اولتيماتوم نوري المالكي به منافقين، فشارهاي بيروني به نخست وزير عراق براي ماندن منافقين در اين كشور افزايش يافته است. در گفتگوي راه نما با دبيركل كانون هابيليان، اخراج منافقين از عراق و مطالبات خانواده شهداي ترور كشور مورد بررسي قرار گرفته است.
كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل در پروسهاي كه براي رسيدگي به وضعيت منافقين در عراق آغاز كرده، احتمال دارد بحث بازگشت اين افراد به ايران را مطرح كند. البته كميساريا تنها ميتواند از اينها براي حضور در كشورهاي ديگر ثبتنام كند و قادر نيست رأساً آنها را به كشوري منتقل نمايد. از سوي ديگر سران اين گروهك هم به نيروهايشان دستور ميدهند كه بگويند مثلا ما پناهندگي كانادا را ميخواهيم و از آن طرف پس از ماهها كانادا اعلام كند آنها را نميپذيرد، آن وقت كشور ديگري را نام ببرند، بنابراين ممكن است براي پناهنده شدن، سالها اين كشور و آن كشور را معرفي كنند و پذيرفته هم نشوند، بنابراين اگر بخواهيم همه جانبه در مورد اين سازمان بحث كنيم، گزينه بازگشت به ايران را هم بايد مد نظر قرار دهيم تا قدري موضوع گرهگشايي شود، ضمن اينكه اساساً اگر قرار است اعضاي اين گروه بعد از اخراج از عراق – با توجه به شرايط عفو كه جمهوري اسلامي براي برخي از آنها قائل شده است – به ايران بيايند، بالاخره بايد ضوابط و شرايطي براي بازگشت آنها تعيين شود.
البته طبيعي است كه ما به عنوان كشوري كه از سوي منافقين صدمات بسياري ديدهايم، بايد براي پذيرش مجدد آنها شرايط و چارچوب خاصي داشته باشيم. هر كشوري هم كه قرار باشد اعضاي اين گروهك را بپذيرد هم قواعد خاص خود را دارد، يعني اگر با همين شرايط بينالمللي، كانادا بخواهد آنها را بپذيرد هم اين مسئله صدق ميكند، اين موضوع براي آمريكا، اتحاديه اروپا و هر كشور ديگري هم كه فكرش را بكنيد، صدق ميكند. مسلماً در پذيرش اعضاي اين گروهك، هيچ كشوري اعلام نميكند كه شرايط پذيرش همان شرايط كميسارياي عالي است و اعضاي اين گروه ميتوانند بيايند و بعد هر كاري كه دلشان خواست ميتوانند انجام دهند. طبيعي است كه در اين ميان ما بايد شرايط ويژهتري براي ورود اينها بگذاريم و نگوييم حالا كه عفو عمومي به اعضاي نادم اين گروهك دادهايم، ميتوانند بيايند و بروند سراغ كار خودشان و اسم اين را بگذاريم عفو عمومي. ببينيد هر زنداني اي كه قرار باشد مورد عفو قرار گيرد، قطعاً چارچوبهايي را در زندان گذرانده كه مشمول عفو شده است. استدلال من هم براي نظاممند بودن بازگشت اين است كه ما تا حالا از اين گروهك خيلي صدمه ديدهايم. در سال 60 چقدر از اينها، همينطور آمدند و تعهدنامههايي امضا كردند و رفتند و بعدش هم يا ترور كردند يا متواري شدند و به منافقين پيوستند، آن وضع نتيجه همين سهلانگاري در كل ماجرا بود.
اما براي اينكه چارچوب پذيرش احتمالي روشن شود من به سخنان آقاي «حمدي بخاري» مسئول خاورميانه كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل، در ديداري كه در سال 1385با ايشان داشتم استناد ميكنم، او گفت:
«پناهندگي دادن به آنها سه شرط دارد؛
1- قطع ارتباط با سازمان
2- عدم ارتباط با هيچ سازمان نظامي و تروريستي
3- عدم بازگشت به وضعيت قبلي، بدين معنا كه بايد صليب سرخ عدم بازگشت آنها به وضعيت قبلي را گارانتي كند، تا تهديدي متوجه كشوري نباشد.»
اين استدلال درست است. به عبارتي سخنان او چارچوبي داشت كه اگر ما آنها را رعايت كنيم به نتيجه خوبي ميرسيم. او معتقد بود پادگان اشرف يك منطقه جنگي است و در حال حاضر هم وضعيت اين پادگان همچنان جنگي است و اگر بخواهد از نظامات يك پادگان جنگي خارج شود، بايد صليب سرخ وارد شود و ضمانت كند كه تك به تك اعضاي مستقر در اين پادگان، ديگر به وضعيت سابقشان بر نميگردند و يك زندگي عادي خواهند داشت. اين مسئله هم سختگيري بيقاعدهاي نيست. شما اگر قرار باشد از بانك هم وام بگيريد، براي اثبات خوش حسابيتان هم كه شده، يك نفر بايد شما را ضمانت كند. اگر هم قرار باشد وضعيت اين افراد ضمانت شود، معنايش اين است كه سازماني بينالمللي بايد ضمانت بدهد كه اين افراد طبق همان قوانين كميسارياي عالي، ديگر هيچ زمان به وضعيت گذشته خود باز نخواهند گشت و اگر دوباره رويه سابق را آغاز كردند، يكي بايد پاسخگو باشد، حالا ميخواهد سازمان ملل باشد يا صليب سرخ. اين هم در مورد ساير كشورها بايد مدنظر قرار گيرد و هم در مورد ايران.
با توجه به اينكه سركردگان اين گروهك اصل پناهندگي و انتقال را پذيرفتهاند، قطعاً به نيروهايشان ديكته ميكنند كه بايد به فلان كشور بروند و اعضاي خود را در انتخاب كشوري كه بايد بروند آزاد نميگذارند، با اين حساب افراد اين گروه حتي اگر ظاهرا از قيد اين تشكيلات هم خارج شوند، در آينده ممكن است دوباره براي همين گروهك سازماندهي شوند. آيا اين شيوه به معناي دور زدن كميساريا توسط سران منافقين نيست؟
با اين وجود آيا سازمان يا فردي حاضر است نقل و انتقال بدون عواقب اين افراد را به هر كجا كه قرار باشد بروند تضمين كند؟ فرضا اگر قرار باشد اينها بروند نيكاراگوئه، كوبا يا آفريقا، آيا واقعا اين انتقال هيچ عوارضي نخواهد داشت و اتفاقي هم نخواهد افتاد؟ از همه اينها كه بگذريم، سركرده اين سازمان تا به حال در هيچ كجا رسماً نگفته كه ما تغيير مواضع دادهايم، لذا اين مسئله نشان ميدهد كه همچنان بر مواضع قبلياش باقي است. بايد موضوع را از زاويه مقابل هم ببينيم. در حال حاضر صليب سرخ بعد از بازگشت اين افراد دائماً نظارت دارد كه آنها تحت فشار نباشند اما در فرض پناهندگي دادن عكس اين ماجرا صدق ميكند؛ اگر اينها كه توسط صليب سرخ ضمانت شدند، افعال تروريستي انجام دادند، صليب سرخ بايد در اين مورد پاسخگو باشد و طبيعي است كه اين يك ضمانت اجرايي است كه در صورت تخلف قابل رسيدگي است. اما نظر من اين است كه موضع فعلي كميساريا و در صورتي كه صليب سرخ اينها را ضمانت كند ساده لوحانه است، بايد پذيرفت اين سه هزار نفر، اگر قرار بود برگردند تا حالا موقعيت براي بازگشت اختياريشان زياد بود. اينكه ما دائماً تأكيد كنيم كه اينها ميخواهند از اشرف فرار كنند و بدشان ميآيد آنجا بمانند، خيلي هم واقعي نيست.
از اين چه نتيجهاي ميگيريد؟
نتيجه اين است كه وقتي در مورد اعضاي اين گروه حرف ميزنيم به صليب سرخ هشدار ميدهيم اينها حتي اگر ظاهراً هم در خط فكري سران منافقين نباشند كساني هستند كه به دليل سالها فرمانبرداري، به اين گروهك تروريستي وابسته هستند. به عبارتي، آدمهاي خطرناكي هستند. فقط كافي است كه براي كاري خاص، سران اين سازمان به آنها دستوراتي بدهند، صليب سرخ موقع ضمانت دادن بايد متوجه اين واقعيت باشد.
استدلال شما جالب و قابل تأمل است...
اين حرفي است كه من از مدتها قبل هم به آن اشاراتي داشتم اما برخي جداشدگان از اين فرقه ميگويند افراد باقي مانده در پادگان اشرف، به گروگان گرفته شده و اسير هستند. حرف من اين است كه تا به حال تعداد زيادي فرار كرده اند، چرا با وجود راههاي مختلف براي فرار، اين افراد تا به حال فرار نكرده اند. فكر ميكنم از اين تئوري كه اين افراد را اسير كردهاند، بايد بگذريم. وانگهي پيرامون شستشوي مغزي اين افراد نيز بايد نگران بود و تنها با اين نگرش ميتوانيم از صليب سرخ و كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل بخواهيم پاسخگوي اعمال و رفتار اين افراد در هر جاي دنيا باشند.
سئوالي كه اينجا به ذهنم خطور كرد اين است كه اصلاً جامعه بينالمللي چطور تضمين ميدهد كه اينها دست به اقدامات خطرناك و تروريستي نزنند و مثلاً همان خودسوزيها را دوباره به راه نيندازند؟
واقعا ممكن است بار ديگري هم اين كار را انجام دهند. در همين سفر اخيري كه امسال به ژنو داشتم مسائلي را ديدم كه ثابت ميكند آنها همچنان و در حد بسيار بالايي پتانسيل اقدامات تروريستي و خطرناك را دارند. متأسفانه مدتي است كه حاميان اين گروه، تبليغاتي را در كشورهاي غربي به راه انداختند مبني بر اينكه اعضاي اين گروه ديگر كار تروريستي نميكنند، اما واقعاً اين طور نيست. اينها در محل اجلاس از صبح تا شب و آزادانه رفت و آمد ميكردند، همه را زير نظر داشتند و حتي ما را تعقيب و از ما فيلمبرداري ميكردند و مرتب به سران خود گزارش ميدادند. وقتي در اين سطح كار ميكنند، مسلماً زمينه انجام عملياتهاي تروريستي را هم دارند.
حالا فكرش را بكنيد كه براي قبول پناهندگي اين افراد يك سازمان بينالمللي بيايد و تضمين بدهد كه اين افراد فردا در اروپا و امريكا و كانادا، پول شويي نميكنند، دست به خودسوزي نميزنند و از دهها تهديد ديگري كه شهروندان اين كشورها را آزار ميدهد، خودداري خواهند كرد. آيا اين شدني است؟
چه راهي براي حل اين معضل وجود دارد تا اين مساله از بن بست خارج شود؟
ظاهراً براي اين قضيه يك راه حل داريم كه اخذ تعهدات معتبر از سوي سازمانهاي بينالملي دخيل دراين موضوع است كه آن هم مستلزم گذشتن از همان شرايطي است كه پيشتر به آن اشاره شد، يعني در وهله اول فروپاشي پادگان اشرف است. اينها اول بايد ازگروه و دسته تروريستي خود جدا شوند و بعد تقاضاي پناهندگي بدهند و بعد ضمانت بدهند كه ديگر به وضعيت قبلي بر نميگردند تا مورد پذيرش واقع شوند. اين سد و بن بستي كه از آن ياد ميكنيد آنها هستند كه بايد بردارند و نه ديگران !
در مورد بازگشت اين افراد به ايران چه نظري داريد؟
شرايطي كه قرار است افراد اين سازمان به واسطه آن وارد ايران شوند، نبايد از شرايط دادن پناهندگي به آنها در ساير كشورها كمتر باشد، هرچه باشد ما كه بيش از تمام دنيا از اين گروه ضربه خورده ايم.
خب، حالا تكليف اين عفو كه اعلام شده به برخي بازگشتي هاي اين فرقه مي دهيم، چه ميشود؟
عفوي كه داده شده است براي سوابق گذشته است، اما براي جرميكه بعد از اين ممكن است انجام شود كه پيشاپيش نميتوان عفو داد. ضمن اينكه اين دو قضيه هم اصلا با هم ارتباطي ندارد. ما عفو داديم به شرطي كه به ايران بيايند. وقتي نميآيند و مثلا ميخواهند به كانادا بروند، بالاخره ما موظف هستيم بررسي كنيم كه آيا اين آدمي كه عضو يك گروه تروريستي است، اگر به كانادا رفت، آن سازمان بينالمللي مسئول اين انتقال، چه فكري به حال تهديداتي كه ميهن و اشخاص ما را هدف گرفته، كرده است. البته من همچنان معتقدم كه اين افراد هر كجاي دنيا هم كه بروند باز هم تروريست هستند. مشكل ساختاري ما در مورد ماهيت عوض نشدني اين گروه است.
ما از يك طرف شرط كميساريا را كه بايد اين افراد از زير پرچم تروريستي خارج شوند و تكتك آنها هم بايد اعلام كنند كه ديگر پايبندي به اين گروه ندارند را پيش رو داريم و از طرف ديگر، آنان به خاطر همان ماهيت تروريستي كه گفتيد تمايلي به اين اعلام نظر ندارند، پس چگونه بايد اين معادله را حل كرد؟
هيچ اصراري براي جا به جايي سازمان از عراق به كشورهاي ديگر نيست، اما اشرف بايد تعطيل شود، يعني خود سازمان ملل بيايد و يك كمپ بزند براي اينها، به جاي آنكه بخواهند
به سرعت مسئله پناهندگي اينها را حل كنند بدون در نظر داشتن تهديدات اين كار.
يعني بيايند در سيكل پناهندگي؟
به نظر من در مرحله انتقال از پادگان اشرف به نقطهاي ديگر در عراق، اينها يك به يك بايد از زير نظر سازمان بيرون بيايند و بروند زير نظر كميساريا و صليب، تمام حقوقشان را به آنها بدهند، پول به آنها بدهند، سينما بروند، ملاقات كنند، تلفن داشته باشند و زير فشار نباشند اما اينكه يكدفعه بگويند ميخواهيم به اروپا برويم، مطمئن باشيد در پس اين درخواست، نيات ديگري نهفته است.
به تازگي كميساريا مهلتي 6 ماهه اي براي انتقال منافقين خواسته است و ظاهراً ميخواهند پروسه را در همان اردوگاه اشرف دنبال كنند، به نظرشما دولت عراق اين مهلت را ميپذيرد؟
ميدانيد كه آقاي مالكي در ديدار با نماينده سازمان ملل مجدداً تأكيد كرده است كه آنها بايد تا پايان سال 2011 از اين اردوگاه خارج شوند. اين موضعگيري نشان ميدهد كه احتمال دارد عراق با مهلت 6 ماهه توافق كند اما نه در اردوگاه اشرف!
و اگر باز هم 6 ماه بعدي را درخواست كردند چطور؟
مسلم است كه با تمديد اين مهلت، باز هم خواستار تمديد آن شوند. البته در اين ميان نكتهاي را هم مد نظر داشته باشيد و آن هم اينكه مثلا اگر خودشما پناهجو باشيد، فرضا به تركيه ميرويد و اعلام ميكنيد من پناهندگي ميخواهم و كميساريا اسم شما را وارد ليست پناهجويان مينويسد، (يعني مشابه مقطعي كه در حال حاضرمنافقين در آن قرار دارند).
از اينجا به بعد را ديگر كميساريا نميتواند به كشورها ديكته كند و اين خود كشورها هستند كه ميپذيرند يا رد ميكنند و در اين ميان كشور هدف ممكن است قبول كند يا بگويد تا دوسال اينها را قبول نميكنم. رفت و آمدهاي پناهجويان براي پذيرش اين موقعيت ممكن است ماهها و حتي سالها طول بكشد و اين قاعده ممكن است در مورد سازمان منافقين هم صدق كند.
اما ظاهراً طرح و برنامهاي وجود دارد كه اينها به كشورهاي اروپايي منتقل شوند.
اولاً كه اين ايدهآل رهبري منافقين و ادعاي لابي آنان در پارلمان اروپاست و هيچ كشور اروپايي تا به حال چراغ سبزي براي اين كار نشان نداده است. دوم اينكه اگر به اروپا هم بروند ما بايد مدعي حضور خطرناك اين افراد در اروپا و البته هر جاي ديگر دنيا باشيم. البته همانطور كه وزارت خارجه امريكا اعلام كرده، اين افراد همچنان تروريست هستند، چون كارشناسان اين وزارتخانه همچنان مطمئن هستند كه اين سازمان امكان بالقوه عملياتهاي تروريستي را دارد. حالا پرسش حقوقي ما اين است كه چرا آمريكا اينها را نميپذيرد؟ البته دليل آمريكاييها هم واضح است؛ آمريكاييها اعلام كردهاند با اين آموزشهايي كه اين افراد ديدهاند و با سوابق متعدد تروريستي كه طي 30 سال در كارنامه خود ثبت كردهاند، مسلما جاي آنها در آمريكا نيست زيرا اين عمل بر خلاف مصالح ملي آمريكا خواهد بود. اعضاي اين سازمان در مواقعي كه به آنها دستور داده شود بر خلاف مواضع و منافع ملي آمريكا وارد كار خواهند شد.
در اين مواردي كه اعلام كرديد بر خلاف مصالح ملي آمريكاست، آيا پروژههاي خودسوزي نظير سال 2003 هم ميگنجد؟
خيلي موارد و كارها ميتواند باشد، اعضاي اين فرقه، اين تهديد را دارند كه هر زمان ممكن است كاري انجام دهند. تا همين الان هم در اين هشت سال اروپا قبول نكرده كه حتي يك نفرشان به اروپا وارد شود و بماند و تنها اعلام كرده اند آنهايي را كه پاسپورت اروپايي دارند، شايد بتوانيم بپذيريم.
در مورد ايران چه؟ احتمال بازگشت و استردادشان، را چگونه ميبينيد؟
البته در اين ميان استرداد با بازگشت آنها دو موضوع متفاوت است كه اولي در مورد بازگرداندن آنها و دوميدر مورد بازگشت اختياري آنهاست.
بياييد به شرايط داخلي خودمان هم نگاه كنيم. نبايد شرايطي را براي اين سازمان قبول كنيم كه دنيا هم آن را قبول ندارد. به عبارتي نبايد اعضاي اين سازمان را فلهاي به داخل راه بدهيم.
اگر اينها به هر دليل نتوانند در اروپا پناهندگي بگيرند، برخي شان دوباره براي بازگشت به ايران تمايل پيدا خواهند كرد و يا اينكه ممكن است خط بدهند كه همه درخواست رفتن به ايران را بكنند، در آن صورت اين مسئله مطرح ميشود كه ما بايد چه شرايطي بگذاريم براي آمدن اين افراد به ايران؟ آيا اين افراد را بايد مدتي در قرنطينه نگاه داريم يا اينكه سير قضايي را طي كنند، محاكمه شوند و به جرمشان رسيدگي شود؟
آيا بايد پيش شرط بازگشت اين افراد به كشور، انحلال رسمي تشكيلات اين گروهك باشد و اينكه سران اين سازمان رسماً اعلام انحلال كنند تا امكان بازگشت افراد موجود در اين گروه به كشور فراهم شود؟ البته نه اينكه بگوييم ساير موارد مثل عفو و استرداد منتفي است، بلكه بگوييم انحلال اين سازمان، ممكنترين راه است، يا بگوييم بازداشت و تحويل سران سازمان به ايران باعث ميشود زندگي اين سه هزار و چهارصد نفر تضمين شود و ايران اينها را بپذيرد و افراد ياد شده به جامعه وارد شوند؟
البته همه اين شرايط را ميتوان در نظر داشت، ولي اگر واقعاً به دنبال راهحل عملي باشيم همان است كه پيشتر گفتم، يعني حداقل شرايطي كه جهان ميپذيرد، در قوانين هست و الزامي است، تضمين سازمان ملل و البته ايجاد كمپهايي در داخل خاك ايران است كه آنها را پس از سالها قرار داشتن تحت تعاليم فرقهاي و شستشوي مغزي براي ورود به زندگي عادي آماده سازد.
به سرعت مسئله پناهندگي اينها را حل كنند بدون در نظر داشتن تهديدات اين كار.
يعني بيايند در سيكل پناهندگي؟
به نظر من در مرحله انتقال از پادگان اشرف به نقطهاي ديگر در عراق، اينها يك به يك بايد از زير نظر سازمان بيرون بيايند و بروند زير نظر كميساريا و صليب، تمام حقوقشان را به آنها بدهند، پول به آنها بدهند، سينما بروند، ملاقات كنند، تلفن داشته باشند و زير فشار نباشند اما اينكه يكدفعه بگويند ميخواهيم به اروپا برويم، مطمئن باشيد در پس اين درخواست، نيات ديگري نهفته است.
به تازگي كميساريا مهلتي 6 ماهه اي براي انتقال منافقين خواسته است و ظاهراً ميخواهند پروسه را در همان اردوگاه اشرف دنبال كنند، به نظرشما دولت عراق اين مهلت را ميپذيرد؟
ميدانيد كه آقاي مالكي در ديدار با نماينده سازمان ملل مجدداً تأكيد كرده است كه آنها بايد تا پايان سال 2011 از اين اردوگاه خارج شوند. اين موضعگيري نشان ميدهد كه احتمال دارد عراق با مهلت 6 ماهه توافق كند اما نه در اردوگاه اشرف!
و اگر باز هم 6 ماه بعدي را درخواست كردند چطور؟
مسلم است كه با تمديد اين مهلت، باز هم خواستار تمديد آن شوند. البته در اين ميان نكتهاي را هم مد نظر داشته باشيد و آن هم اينكه مثلا اگر خودشما پناهجو باشيد، فرضا به تركيه ميرويد و اعلام ميكنيد من پناهندگي ميخواهم و كميساريا اسم شما را وارد ليست پناهجويان مينويسد، (يعني مشابه مقطعي كه در حال حاضرمنافقين در آن قرار دارند).
از اينجا به بعد را ديگر كميساريا نميتواند به كشورها ديكته كند و اين خود كشورها هستند كه ميپذيرند يا رد ميكنند و در اين ميان كشور هدف ممكن است قبول كند يا بگويد تا دوسال اينها را قبول نميكنم. رفت و آمدهاي پناهجويان براي پذيرش اين موقعيت ممكن است ماهها و حتي سالها طول بكشد و اين قاعده ممكن است در مورد سازمان منافقين هم صدق كند.
اما ظاهراً طرح و برنامهاي وجود دارد كه اينها به كشورهاي اروپايي منتقل شوند.
اولاً كه اين ايدهآل رهبري منافقين و ادعاي لابي آنان در پارلمان اروپاست و هيچ كشور اروپايي تا به حال چراغ سبزي براي اين كار نشان نداده است. دوم اينكه اگر به اروپا هم بروند ما بايد مدعي حضور خطرناك اين افراد در اروپا و البته هر جاي ديگر دنيا باشيم. البته همانطور كه وزارت خارجه امريكا اعلام كرده، اين افراد همچنان تروريست هستند، چون كارشناسان اين وزارتخانه همچنان مطمئن هستند كه اين سازمان امكان بالقوه عملياتهاي تروريستي را دارد. حالا پرسش حقوقي ما اين است كه چرا آمريكا اينها را نميپذيرد؟ البته دليل آمريكاييها هم واضح است؛ آمريكاييها اعلام كردهاند با اين آموزشهايي كه اين افراد ديدهاند و با سوابق متعدد تروريستي كه طي 30 سال در كارنامه خود ثبت كردهاند، مسلما جاي آنها در آمريكا نيست زيرا اين عمل بر خلاف مصالح ملي آمريكا خواهد بود. اعضاي اين سازمان در مواقعي كه به آنها دستور داده شود بر خلاف مواضع و منافع ملي آمريكا وارد كار خواهند شد.
در اين مواردي كه اعلام كرديد بر خلاف مصالح ملي آمريكاست، آيا پروژههاي خودسوزي نظير سال 2003 هم ميگنجد؟
خيلي موارد و كارها ميتواند باشد، اعضاي اين فرقه، اين تهديد را دارند كه هر زمان ممكن است كاري انجام دهند. تا همين الان هم در اين هشت سال اروپا قبول نكرده كه حتي يك نفرشان به اروپا وارد شود و بماند و تنها اعلام كرده اند آنهايي را كه پاسپورت اروپايي دارند، شايد بتوانيم بپذيريم.
در مورد ايران چه؟ احتمال بازگشت و استردادشان، را چگونه ميبينيد؟
البته در اين ميان استرداد با بازگشت آنها دو موضوع متفاوت است كه اولي در مورد بازگرداندن آنها و دوميدر مورد بازگشت اختياري آنهاست.
بياييد به شرايط داخلي خودمان هم نگاه كنيم. نبايد شرايطي را براي اين سازمان قبول كنيم كه دنيا هم آن را قبول ندارد. به عبارتي نبايد اعضاي اين سازمان را فلهاي به داخل راه بدهيم.
اگر اينها به هر دليل نتوانند در اروپا پناهندگي بگيرند، برخي شان دوباره براي بازگشت به ايران تمايل پيدا خواهند كرد و يا اينكه ممكن است خط بدهند كه همه درخواست رفتن به ايران را بكنند، در آن صورت اين مسئله مطرح ميشود كه ما بايد چه شرايطي بگذاريم براي آمدن اين افراد به ايران؟ آيا اين افراد را بايد مدتي در قرنطينه نگاه داريم يا اينكه سير قضايي را طي كنند، محاكمه شوند و به جرمشان رسيدگي شود؟
آيا بايد پيش شرط بازگشت اين افراد به كشور، انحلال رسمي تشكيلات اين گروهك باشد و اينكه سران اين سازمان رسماً اعلام انحلال كنند تا امكان بازگشت افراد موجود در اين گروه به كشور فراهم شود؟ البته نه اينكه بگوييم ساير موارد مثل عفو و استرداد منتفي است، بلكه بگوييم انحلال اين سازمان، ممكنترين راه است، يا بگوييم بازداشت و تحويل سران سازمان به ايران باعث ميشود زندگي اين سه هزار و چهارصد نفر تضمين شود و ايران اينها را بپذيرد و افراد ياد شده به جامعه وارد شوند؟
البته همه اين شرايط را ميتوان در نظر داشت، ولي اگر واقعاً به دنبال راهحل عملي باشيم همان است كه پيشتر گفتم، يعني حداقل شرايطي كه جهان ميپذيرد، در قوانين هست و الزامي است، تضمين سازمان ملل و البته ايجاد كمپهايي در داخل خاك ايران است كه آنها را پس از سالها قرار داشتن تحت تعاليم فرقهاي و شستشوي مغزي براي ورود به زندگي عادي آماده سازد.
----------