دسته
فیدها
آدرس جديد نويد رهايي در تبيان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 762907
تعداد نوشته ها : 562
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

رجوي و آيت الله طالقاني در زندان

در زندان كار به جايي رسيده بود كه افرادي مثل رجوي به مرحوم طالقاني اجازه نمي دادند تفسير قرآن بگويد ، مي گفتند : او چون مالكيت خصوصي را قبول دارد ، گرايشات خرده بورژوايي دارد .

 از جلوه هاي رفتار ماكياوليستي رجوي مي توان به نحوه برخورد دوگانه وي با مرحوم آيت الله طالقاني در زندان و بيرون از زندان اشاره كرد . محمدي گرگاني كه از كادرهاي مسئول سازمان در زندان بود و در جريانات سال 54 از سازمان جدا شد ، مي گويد :

 " ... در زندان كار به جايي رسيده بود كه افرادي مثل رجوي به مرحوم طالقاني اجازه نمي دادند تفسير قرآن بگويد ، مي گفتند : او چون مالكيت خصوصي را قبول دارد ، گرايشات خرده بورژوايي دارد . در سال 55 سر سفره نشسته بوديم كه يك جوان 18 - 19 ساله گفت : طالقاني كيست ؟ او به قول مسعود يك خرده بورژواست !

 ... من از همان اول كه به زندان وارد شدم ، يكي از موارد اختلافم با مسعود سر همين مسئله بود . حاج مهدي عراقي ، آقاي هاشم اماني و آقاي انواري بعد از 8 - 9 سال كه در زندان بودند ، مسعود طوري با اينها برخورد مي كرد كه انگار نجس اند ... مي گفت : ما آمده ايم و يك چيز تازه اي را آورده ايم كه هيچ كس نياورده ، همه بايد ما شويم و در نهايت هم ما نوك پيكان تكامل هستيم ." (1)

 •خاطره اي از روابط جزني و رجوي

صفر قهرماني ، عضو نظامي فرقه دموكرات كه 32 سال از عمرش را (1357 - 1325) در  زندان هاي شاه گذراند ، ضمن نقل خاطرات خود از مسعود رجوي نيز سخن مي گويد و مقايسه اي ظريف بين او و بيژن جزني صورت مي دهد :

 " والله من با مسعود رجوي خيلي نزديك بودم . درد دلش را براي من مي كرد ، در مورد جزني كمي حسودي مي كرد ، گاهي هم بدگويي مي كرد. مي گفت : او مائوئيست ها را تحريك مي كند . آخر همه آنها در يك كمون زندگي مي كردند ، مرتب با هم جلسه تشكيل مي دادند ، بعد مي آمد و براي من تعريف مي كرد كه جزني اين طور كرد ، جزني آن طور كرد ! مثلاً مي گفت : او بچه ها را بر ضد من تحريك مي كند . اما ظاهراً با هم حرف مي زدند ، رفيق جون جوني بودند .

 رجوي آدم سياسي و سياستمداري بود ، كارهايش همه مخفي بود ، كار علني هيچ وقت نمي كرد ، جزني علني كار مي كرد و رك و راست بود . رجوي براي من قرص واليوم مي آورد تا شب ها بتوانم بخوابم ، او سينوزيت و سردرد داشت ، هميشه يك چيزي به سرش مي بست ، ولي آدم زرنگي بود ، خيلي فعال بود . مي توانست همه را جمع و جور كند ، زبان دار ، همه اش جزوه مي نوشت ، مي خواند ، اين را بخوان ، آن را بخوان ..." (2)

 •اپورتونيسم رجوي

ميثمي كه خود زماني دراز در سازمان بوده ، در مورد فرصت طلبي سياسي رجوي و تلاش او براي بهره گيري هم زمان از حمايت دولت هاي غربي و شرقي مي گويد :

 " رجوي مي بيند كه دنيا بين شرق و غرب تقسيم شده است ، مطمئناً تفاهم شرق و غرب را با آن آگاهي هايي كه دارد خوب مي فهمد . رجوي پس از آزادي از زندان (در دي ماه 57) چنين فرمولي داشت كه بايد شرق و غرب را از خود راضي كند تا بتواند حاكم شود . از يك طرف مخفيانه با شوروي تماس مي گيرد تا شوروي را قانع كند كه به جاي حزب توده به او تكيه كند و وانمود مي كرد كه بزرگترين تشكيلات است . از طرفي ديگر در مجلس عروسي اش با اشرف ربيعي ، كه مجلسي علني بود ، تمام جناح هاي غرب گرا را دعوت مي كرد و ساعت ها با آنها گپ مي زد ." (3)

 پرويز يعقوبي ، به دنبال جدا شدنش از سازمان در زمستان 1363 در نقدهايي كه به سازمان و شخص رجوي وارد كرده ، وجود عناصر و رگه هايي از اپورتونيسم ، هژموني طلبي فردگرايانه و خود محوري را موجب حركت هاي زيگزاگي رجوي مي داند :

 " رهبريت اپورتونيست بعد از آن كه از نزديكي به كشورهاي مرتجع و سوسيال خرده بورژوازي غرب و پيام هاي مكرر به رژيم ... مبني بر زمين گذاردن اسلحه در ازاي انتخابات آزاد نتايج مورد نظر را نگرفت ، تحت عنوان ديپلماسي انقلابي بر خلاف خطوط استراتژيك سازمان از بدو تأسيس ، خط جلب و جذب امپرياليسم آمريكا را اتخاذ نمود و براي حمايت آنها دست توسل به سوي شان دراز مي كند .

 ... سال 54 كه ضربه خورديم و بسياري از كادرها ماركسيست شدند ، رجوي به علت غرور و عدم اعتراف به نارسايي ها ، به جاي ريشه يابي عميق اين ضربه ، به نسخه نويسي عجولانه پرداخت تا مشكل را حل سازد .

 رجوي اگر صادقانه به نارسايي ها اعتراف مي كرد و از نيروهاي مذهبي زندان كمك مي گرفت ، هم قدرت معنوي پيدا مي كرد و هم فراگير مي شد . او به اين مسئله توجه نمي كند و مي خواهد عجولانه حاكم بشود و نتيجتاً سوار بر اسب شيطان به دام امپرياليسم افتاد و قاتل كودكان شيرخوار و قاتل پيرمردان و پير زنان گرديد و سرانجام خون شهدا را به صدام فروخت .

 

... او دقيقاً بعد از شهادت 9 نفر (4)  و مدتي در اوين بوده و ملاقات نداشتن به اين نتيجه مي رسد كه بايد در خط تفاهم شرق و غرب حركت كند .... ثمره اين خود محوري روشنفكرانه و هژموني طلبي فردگرايانه ، چيزي نيست جز عطش شديد براي رسيدن به حاكميت ، به هر ترتيب و به هر تقدير ....

 اين عطش هولناك باعث شد كه سازمان به جاي برخورد اصولي و حساب شده با جريانات ، به پراگماتيسم منحطي دچار شود كه نتيجه آن متكي شدن به مراجع امپرياليستي براي تثبيق آلترناتيويته سازمان و دلخوش شدن به حمايت هاي اهريمن هاي خوش صورت حقوق بشري امپرياليستي است .

 .... نتيجه اين پراگماتيسم منحط ، متكي شدن به معادلات نئوامپرياليستي به جاي اتكا بر قدرت توده ها گرديد و به جاي آن كه جهت گيري سازمان در راستاي به ميدان آوردن هر چه وسيع تر مردم باشد ، به نمايشات تبليغاتي و بزرگ نمايي آن در خارج كشور پرداخته تا تأثير استراتژيك آن را در حمايت هاي كنگره آمريكا و كنگره هاي سوسياليست هاي اروپايي و حزب محافظه كار و كارگر انگليس و ساير قدرت ها و زالو صفت هاي امپرياليستي بيابد ." (5)

 •علت زنده ماندن رجوي در ماجراي 9 نفر

درباره انتخاب بيژن جزني و گروه او چندان بحثي نيست ، چرا كه به زعم كارشناسان ساواك ، اين عده در واقع بنيانگذاران چريك هاي فدايي خلق بودند و شخص جزني را به خصوص ايدئولوگ و تئوريسين اين گروه مي دانستند ، ولي در خصوص انتخاب دو عضو سازمان جاي بحث است .

 با توجه به تبليغات وسيعي كه درباره مسعود رجوي و نقش ممتاز وي در اداره تشكيلات سازمان در زندان صورت گرفته است ، اين سؤال مطرح مي شود كه چرا رجوي به عنوان سمبل مجاهدين خلق انتخاب نشد ؟

 دو تن از اعضاي اسبق و جدا شده مجاهدين خلق برآنند كه پليس سياسي رژيم آنگونه كه كاظ ذوالانوار و مصطفي جوان خوشدل را خطرناك مي دانست ، درباره رجوي چنين نظري نداشت :

 " در زندان به خوشدل مي گفتيم سركار استوار ! و اين بدان خاطر بود كه سران سازمان نمي گذاشتند او بالا بيايد . علتش هم بار سنگيني بود كه خوشدل برداشته بود . او از كساني بود كه انرژي فراواني براي سازمان گذاشت و نيروها و امكانات بسيار زيادي را براي سازمان جمع آوري كرد ... چون كار منظم نمي كرد و روابطش در قشرهاي جامعه زياد بود ، متأسفانه نمي گذاشتند زياد بالا بيايد ، يعني در روابط جمعي درجه يك زندان قرار نمي گرفت ...

 انتخاب دو نفر (كاظم ذوالانوار و مصطفي خوشدل) طي مراوداتي انجام شده است و آنها حس كرده اند كه مسعود رجوي بي خطرتر از آن دو نفر است ... من فك مي كنم ساواك همين محاسبه را كرده است . (6)

 در زندان شماره 4 قصر ، كاظم يك جريان عظيم را راه انداخته بود ... به عنوان مثال آنها تشهد نمازشان را همه با هم مي خواندند و آقاي مظفرنژاد در آنجا اذان و قرآن را به چه صورت زيبايي مي خواند . تمام اعمال مذهبي از دعا گرفته تا ديگر مسائل ، بسيار منظم و پرجاذبه برگزار مي شد .

 اين در حالي بود كه ما در شماره 3 حتي نماز جماعت هم نمي خوانديم ، اما بعداً كاظم همان بساط را در بندهاي ديگر هم راه انداخت . از نظر اخبار و امنيت هم بسيار فعال بودند ... ما بيست درصد از اخبار را داشتيم و آنها هشتاد درصد ." (7)

 ساواك به طرقي كه معلوم نيست ، متوجه شده بود كه اولاً ذوالانوار كه خود را يك عضو ساده جا زده بود (8) ، از افراد مركزيت بوده است و ثانياً طرح ترور سرهنگ زماني رئيس زندان قصر و معاونش سروان ژيان پناه و خط و ربط آن توسط ذوالانوار به بيرون ارسال شده است. (9)

 علاوه بر اين ، طرح جزئيات آدرس نيك طبع بازجوي كميته نيز از طريق ذوالانوار به بيرون از زندان انتقال يافته است : (10)

 " به طور طبيعي مي توان حدس زد كه ساواك از خوشدل و به طور خاص از كاظم ذوالانوار بيشتر از رجوي بترسد ، چون كاظم يك تيپ عملياتي بود ، يعني آن قدر متهور است كه موقع درگيري و دستگيري وقتي در مي يابد كه موفق نمي شود ، خودش را با تير مي زند و باز هم خطر مي كند و دست به طرح عمليات ترور نيك طبع مي زند .مي دانيد كه خط و آدرس نيك طبع از زندان بيرون رفت و آن را كاظم داده بود ....

 

در واقع تا وقتي كه رجوي مي خواهد در زندان بنشيند و تئوري تدوين بكند و سازمان را رهبري بكند ، ساواك نسبت به او احساس خطر نمي كند ، اما در جايي كه كسي بيايد و برخورد عملي بكند ، خوب در آنجا با او برخورد خواهد شد ، كه كاظم و مصطفي برخورد كردند . " (11)

 قرائن و شواهد متعدد نشان از اين واقعيت داشته است كه مسعود رجوي در جريان تحكيم رهبري خود در زندان ، به نوعي كاظم ذوالانوار را رقيب خود مي شناخته و برخوردهاي دفعي با وي داشته است .

 محمد محمدي گرگاني كه عيناً شاهد روند روابط عناصر مركزي سازمان در زندان بوده است ، مي گويد :

 " از 52 - 53 به بند شش رفتيم ، من اين مسئله را كه رجوي به شكلي در پشت پرده زيركي هايي مي كند و خط مي دهد ، حس كردم و به همين خاطر هم درگير شدم . به اين معنا كه مي ديدم مسعود در مقابل كاظم براي مركزيت يارگيري مي كند ، در مقابل موسي خياباني و كاظم .

 كاظم از لحاظ شخصيتي آدم بسيار قوي و محكمي بود ، در واقع نسخه اي از خود مرحوم حنيف . از طرفي هم محمد علي جابرزاده انصاري كه خودش را مديون مسعود مي دانست ، خيلي به مسعود نزديك بود و طرفدار او بود و اين هم به مسعود قدرت مي داد .

 البته من نمي دانم كه مسعود اين كار را عمداً و براي مقصودي انجام مي داد يا خير ، اما برداشت من از مسئله اين بود كه او يارگيري مي كند . به او هم تذكر مي دادم كه بد عمل مي كند . اما موسي چنين آدمي نبود . او كسي بود كه خودش بود و خودش ، به همين خاطر هم در جلساتي كه داشتيم اغلب با هم درگيري داشتند ، موسي و  مسعود ....

 زمزمه اين مباحث از سال 52 كه وارد بند شديم شروع شده بود و در سال هاي 53 - 54 كه در بند شش قصر بوديم درگيري جدي صورت گرفت ، هم ذوالانوار و هم موسي در واقع ، خود ذوالانوار اصلاً درگير نمي شد ، اين موسيبود كه با مسعود برخورد مي كرد . مسعود از ذوالانوار مي ترسيد .

 ذوالانوار در جلسات نه مدعي بود ، نه بالانشين بود و نه مي خواست رهبر بشود و به خاطر همين تواضعش بود كه بچه ها عاشق او بودند . ذوالانوار خودش بود ، خالص بود ، بازيگري و فرصت طلبي نمي كرد ، مسعود هم به همين خاطر از او مي ترسيد ...

 اينها (ذوالانوار و خوشدل) حياتي ترين و مهم ترين افراد سازمان بودند كه مي توانستند در كوتاه مدت ضربه مهلكي به ساواك بزنند . مسعود نمي توانست چنين ضربه اي را بزند ولي كاظم به شدت مي توانست ، يعني كاظم آدمي خطر كن بود و ساواك اين را مي دانست ." (12)

 روايتي كه مورد تأييد سازمان است (و به همين دليل هم در مجاهد ، نشريه رسمي سازمان ، و هم در جزوه اي كه توسط يكي از تشكل هاي وابسته به سازمان تدوين گرديده ، درج شده است) و تكذيب و انكاري هم تا كنون نسبت به آن صورت نگرفته ، در متني آمده كه در هنگامي كه مبارزات انتخاباتي نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي توسط وحيد لاهوتي نگارش يافته و با عنوان " نامه وحيد به مطبوعات " در نشريه مجاهد به چاپ رسيده است .

 اين متن در زماني منتشر شد كه تبليغات زيادي به وسيله مخالفان سازمان عليه مسعود رجوي صورت گرفته بود و طبعاً جوابيه هايي از اين دست در صورت تأييد محتوايي آن توسط سازمان ، در نشريه رسمي آن به چاپ مي رسيد .

 وحيد لاهوتي نوشته است :

 " ... سال 53 و (مسعود رجوي) را و همچنين عده اي ديگر را و همچنين خود من را به كميته منتقل كردند كه بعدها فهميديم كه مقصود از آوردن رجوي به خاطر اين بوده كه او را هم مي خواستند همراه خوشدل و چند تن ديگر اعدام كنند ، كه يكي دو هفته قبل از مراسم اعدام ، خبر به برادرش در خارج رسيد و با اقدام او بار ديگر مسعود از سعادت شهادت به دور ماند ." (13)

 تبعات چنين روايتي نمي تواند چندان مناسب و مطلوب سازمان و رهبران آن باشد ، چرا كه پذيرفتن اين نقل چنين فرضياتي را پيش روي مي نهد :

 الف) مسعود رجوي به رغم نقش تعيين كننده اش در تشكيلات سازمان هنوز هم همانند سال هاي 50 و 51 تنها استثنايي است كه (به هر دليل و با هر توجيه) از مرگ مي رهد . توصيه ها و اقدامات برادر رجوي از خارج از كشور مؤثر واقع شد و رجوي از اعدام پس از دادگاه نجات يافت و به حبس ابد محكوم گرديد ، اين بار هم تلاش برادر مؤثر واقع شده و وي را از يك مرگ حتمي مي رهاند . اين استثنا دست كم سؤالات و فرضياتي را در خصوص دكتر كاظم رجوي مي تواند ايجاد كند كه شايد با نوع تبليغات و توجيهات سازمان سازگار نيست .

 ب) در شرايطي كه حتي بازجوها و مقام هاي امنيتي برجسته اي چون بهمن نادرپور (معروف به تهراني) تا دو ساعت پيش از اجراي فرمان كشتار نه تن زنداني سياسي ، از اين ماجرا بي خبر بودند و شخص عطارپور تأكيد داشت كه جز همان عده معدود كسي نبود كه از جريان عمليات مطلع باشد ، دكتر كاظم رجوي برادر مسعود رجوي مي توانسته است از يكي دو هفته قبل از مراسم اعدام ، از اين امر باخبر باشد و حتي جلوي اجراي اين دستور را درباره برادرش بگيرد . اين امر ثابت مي كند كه رابطه و نسبت دكتر كاظم رجوي با مقاماتي چون ثابتي و نصيري بسيار نزديكتر از ديگران بوده است .

 ج) نكته مهمتر در اينجا اين است : با آنكه دكتر كاظم رجوي از يكي دو هفته قبل از مراسم اعدام عده اي از زندانيان معروف سياسي رژيم ، به اين توطئه واقف شده (آن هم توطئه اي كه رژيم آن را رياكارانه قتل زندانيان هنگام فرار ناميده) نه تنها هيچ اقدامي حتي فرياد يا باني ، براي خنثي ساختن آن انجام نداده است (14) ، بلكه صرفاً و تنها برادر خود را از مرگ رهانيده و ساواك و رژيم را به حال خود گذاشته تا آن نه نفر را به آن شكل فجيع و ناجوانمردانه به قتل برساند .

 _____________________________

 1- گفتگوها ، محمد محمدي گرگاني

 2- قهرمانيان ، خاطرات صفرخان ، ص 198 - 199

 3- نشريه راه مجاهد ، ش 22 ، مقاله افول اخلاقي يك مجاهد

 4- منظور كشتار گروه جزني و دو مجاهد خلق كاظم ذوالانوار و مصطفي جوان خوشدل توسط ساواك بر روي ارتفاعات زندان اوين است كه قتل حين فرار اعلام گرديد .

 5- نقل با تلخيص از جزوه تغيير مواضع ايدئولوژيكي ، تشكيلاتي و سياسي مسعود رجوي ، نوشته پرويز يعقوبي

 6- گفتگوها ، محمد محمدي گرگاني

 7- گفتگوها ، مسعود حقگو

 8- پاسخ به ياوه گويي ... ص 41 و 44. متن گفته هاي مجيد معيني كه تأكيد دارد : يكي از دفعات كه ... به پانسمان مي رفتيم ، نفر پشت سري من كاظم ذوالانوار بود . در همين حين كاظم پيغامي مي داد كه در صورت امكان پيغام را به مسعود برسانم . پيغام اين بود كه به مسعود بگو ترور سرهنگ زماني و معاونش ژيان پناه لو رفته ... همان مسائلي كه حول و حواشي اين نقشه بوده ، لو رفته ... همان ، ص 44. جزوه مزبور عيناً نقل مطالب چاپ شده در نشريه مجاهد است ، از جمله مجاهد ، فوق العاده ش 18 ، انتخابات به تاريخ 25/12/58 و نشريه مجاهد ش 28 ، 29/12/58.

 9-اين طرح قرار بود با فرماندهي ناصر جوهري و عضويت سيمين صالحي ، خليل دزفولي ، مرتضي كاشاني و ابراهيم داور اجرا شود كه به دليل حادثه دو انفجار در 27 مرداد 53 و دستگيري جوهري و ميثمي و سيمين صالحي منتفي شد . اطلاعاتي كه بعد از دستگيري خليل دزفولي و وحيد افراخته به ساواك رسيد ، گمان ساواك را تأييد كرد . خلاصه پرونده ها .... وحيد افراخته و خليل دزفولي

 10- همان ، نيز گفتگوها ، محمد محمدي گرگاني ، چنان كه پيشتر گفته شد اجراي اين ترور را چريك هاي فدايي به عهده گرفتند .

 11-گفتگوها ، محمد محمدي گرگاني

 12- همان

 13- پاسخ به ياوه گويي ... ص 48 ، نشريه مجاهد ، ش 28 ، ص 2

 14- در تبليغات و تمجيدهاي سازمان حول شخصيت كاظم رجوي ، بيشتر روي محور حقوق بشري و ليبرال بودن وي تأكيد شده است .

 دفتر مطالعات و تحقيقات سياسي

نسيم رهايي 15 فروردين 1390


دسته ها : رجوی شناسی
دوشنبه 15 1 1390 8:42
X