دسته
فیدها
آدرس جديد نويد رهايي در تبيان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 765367
تعداد نوشته ها : 562
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

اگر رجوي يك رهبر انقلابي و انساندوست بود بايد در عمل نشان ميداد كه تمامي انسانها را دوست ميدارد. براي مثال: از ديدار اعضاع با خانوادشان استقبال ميكرد ، تن به مقررات و قوانين كشور عراق ميداد و راه را براي ارتباطات با خارج از اشرف باز مينمود. اما رجوي هرگز قادر به كتمان نيست كه فقط كساني را دوست دارد كه چشم و گوش بسته مطيع و بمانند رباط گوش بفرمان او باشند . كساني را ميخواهد كه نه براي حفظ حقوق انساني و بقاي خودشان ، مردم ايران و ديگران تلاش نمايند بلكه براي حفظ جان مسعود و مريم رجوي و بقاي فرقه مجاهدين جان فدا كنند. مكتوبات تاريخي حاكي بر آن است كه چنين افرادي هرگز محبوب قلوب مردم نبوده اند و آثار زيانباري از خود بجا گذاشته اند.  

رضا اسدي، دوم ماه مي 2011

ضعف در تحليل رسيدن به نقطه جهش ، در تضاد موجود بين سازمان مجاهدين خلق و حكومت جمهوري اسلامي ، در 30 خرداد سال 1360 هجري آ غاز گرديد. از همان تاريخ بود كه مسعود رجوي اين سازمان را در سراشيبي سقوط بسوي دره اشرف هدايت نمود.

 وقتي تضاد بطور منطقي به نقطه جهش ميرسد كه از اصالت برخوردار باشد و الزامات آن فراهم گردد. اگر چنين شود مبارزه در جهت رشد جمعي و در سمت و سوي ترقٌي و تكامل يك ملت و سرزمينشان به پيش خواهد رفت. در غير اين صورت آن جهش بسوي راديكاليزه گرايش پيدا مينمايد و عدم تعادل قوا حركت را از سمت هدف به انحراف خواهد كشيد و ضعف رهبر را به نمايش خواهد گذاشت.

 عدم توجه رهبران مجاهدين به واقعيت هاي موجود در شناخت نيروي متضاد و تصميم گيري عجولانه و قدرت طلبانه در برداشتن و حمل سلاح ، آنها را متوهم و چنان به گردآب واپسگرايي سرنگون نمود كه هر لحظه به غرق شدن نزديكتر شدند.

 "مجاهدين خلق بمانند قورباغه هايي بودند كه آرزوي گاو شدن در سر داشتند وآنقدر خودشان را باد كردند تا تركيدند"

 يك رهبر نوانديش پس از چشيدن طعم شكست با يك عقب نشيني به بررسي نقاط قوت و ضعف خود و نيروهايش مي پردازد و قبل از تجديد قوا و اطمينان كامل در بدست آوردن پيروزي براي بار ديگر آنها را به خطر نمي اندازد. اما مسعود رجوي با فرار به خارج از ايران و عدم سعي در تغير استراتژي و تاكتيك هاي مسلحانه ، اعضاي سازمان را تا مرز نابودي تضعيف كرد و تعداد قابل توجهي از آنها را به كشتن داد. سپس با اقدام به ازدواج با مريم عضدانلو و بر پايي پي در پي انقلابات ايديولوژيك ، سازمانش را تبديل به يك فرقه هژموني طلب ، بدون بديل نمود و خودش را در قالب يك ديكتاتور توتاليتر با مشخصات و عملكردهاي زيرين جا انداخت:

 - مسعود رجوي وقتي با شكست مواجه گرديد بجاي اتنخاب راههاي منطقي دچار حماقت در بكشتن دادن هرچه بيشتر اعضاع و هواداران سازمان گرديد.

 - اسير يك رابطه رويايي شد و خيال ميكرد كه همه عاشق او هستند و ايشان است كه صاحب قانون و قدرت مطلق است.

 - رجوي از ايجاد تحول در سازمان مجاهدين حراس داشته و دارد. ميترسد كه اگر به تحول تن در دهد مخالفانش راديكالتر شوند لذا حفظ رهبري خود را در سركوب جداشدگان ، اعضاي خواهان جدايي ، خانواده ها و بسته نگهداشتن درب اشرف ميبيند.

 - رفتار و برخورد رجوي در برابر اعضاي خواهان جدايي و جداشدگان اين است كه آنها را وابسته به وزارت اطلاعات فرض و تبليغ كند و براي بستگانشان كه درمحبس اشرف باقي مانده اند بطور مرتب مصاحبه تلويزيوني برقرار كند و مجبورشان نمايد تا نامه تبري جستن از خانواده را بنويسند.

 - آرمان هاي رجوي هرگز انقلابي نبودند ، بلكه براي حفظ قدرت ، خدمت به بيگانگان ، جاسوسي براي كسب سرمايه ميباشند.

 - رجوي ها براي حفظ نيرو و كسب قدرت حاضر به دادن هر گونه وعده و وعيد به اعضاي اسير در اشرف بوده و هستند. وعده هايي كه هرگز عملي نشده است و شواهد نشان ميدهد كه هرگز نخواهد شد.

 - اگر رجوي يك رهبر انقلابي و انساندوست بود بايد در عمل نشان ميداد كه تمامي انسانها را دوست ميدارد. براي مثال: از ديدار اعضاع با خانوادشان استقبال ميكرد ، تن به مقررات و قوانين كشور عراق ميداد و راه را براي ارتباطات با خارج از اشرف باز مينمود. اما رجوي هرگز قادر به كتمان نيست كه فقط كساني را دوست دارد كه چشم و گوش بسته مطيع و بمانند رباط گوش بفرمان او باشند . كساني را ميخواهد كه نه براي حفظ حقوق انساني و بقاي خودشان ، مردم ايران و ديگران تلاش نمايند بلكه براي حفظ جان مسعود و مريم رجوي و بقاي فرقه مجاهدين جان فدا كنند. مكتوبات تاريخي حاكي بر آن است كه چنين افرادي هرگز محبوب قلوب مردم نبوده اند و آثار زيانباري از خود بجا گذاشته اند.

2011-05-03


دسته ها : جداشدگان
سه شنبه 13 2 1390 9:34
X