دسته
فیدها
آدرس جديد نويد رهايي در تبيان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 765023
تعداد نوشته ها : 562
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

... 25 سال پس از انقلاب ايران ، طي 18 سال اقامت مجاهدين در درون پادگان اشرف كسي به فكر ساختن مسجد و راه اندازي دسته ها و هيئت هاي سينه زني و زنجير زني نبود.اما پس از سقوط صدام حسين وقتي كه مجاهدين در پي جذب و ميهماني دادن به شهروندان شهر "بعقوبه" و "خالص" بودند تعدادي روحاني عراقي نيز شركت داشتند.آنها را براي ديدن پارك،موزه ،بيمارستان،كتابخانه و جاهايي كه مي توانست جاذبه داشته باشد برده بودند.يكي از روحاني هاي عراقي پرسيده بود؛"شما چگونه مسلماني هستيد كه طي 20 سال اقامت در اينجا و عراق نه روحاني داريد و نه مسجد؟! نمازتان را كجا مي خوانيد؟نماز جمعه را چگونه برگزار ميكنيد؟" ...

جواد فيروزمند، آريا ايران، دوم اوت 2011

مجاهدين مي گويند مسلمانند و آنچنان كه از نام "مجاهد" برمي آيد،جهاد كنندگان در راه خدا مي باشند.مبناي حركت آنها اسلام ،اصول اعتقادي آنها بر پايه احكام ديني و بجا آورندگان راستين فريضه ها و شعائر مذهبي هستند.بر پيشاني آرم سازمان نيز قسمتي از آيه نودوپنج سوره نساء-قرآن كريم نقش بسته است؛"فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا ".كه مي گويد؛"جهاد كنندگان در راه خدا بر آنها كه از جهاد سرباز زده اند به پاداشي نيكو و ارزنده بشارت داده شده اند".حال بايد ديد اين مسلمانان كه به گفته خود پرچمدار اسلام انقلابي و سرزمين بي طبقه توحيدي هستند چگونه با اعتقادات اعلام شده خود در درون و بيرون تشكيلات رفتار ميكنند؟

 قريب به نود و پنج درصد افرادي كه پيش از سال 1357 شمسي به سازمان مجاهدين خلق پيوسته بودند،پدر و مادر مسلمان- شيعه داشته و خواسته يا ناخواسته (با مطالعه يا بدون آن) در چنين محيطي مذهب تشيع را بعنوان راهنماي عمل خود برگزيده بودند.اكثرا با شعائر مذهبي آشنا بوده و قبول داشتند.يعني همانند اهل تشيع نماز بجا مي آوردند،قرآن و نهج البلاغه مي خواندند،روزه مي گرفتند،مرجع تقليد داشتند،روابط خوب و قابل احترامي با روحانيت تشيع ايجاد مي كردند،در اعياد و مراسم مذهبي شركت مي كردند و به اين شكل اعتقادات خود به دين اسلام را نشان مي دادند.

 اما از اواخر سال 1357 و بطور خاص از ابتداي سال 1358 شمسي (همزمان با دوران انقلاب) يعني هنگاميكه تشكيلات سازمان در فضاي آزاد جامعه ايران رشد مي كرد،همه افراد پيوسته به مجاهدين از ويژه گي هاي دوران ماقبل خود برخوردار نبودند.

 يعني اگر پيش از آن پارامترهاي مذهبي بسيار زيادي مي بايست در فرد ظهور مي كرد تا مورد پذيرش قرار مي گرفت،پس از انقلاب چنين نبود.گرچه اكثريت اين نسل از افراد مسلمان و شيعه تشكيل مي گرديد اما در دوراني قرار داشتند كه تجربه لازم از اصول و مباني اعتقادي خود را كسب نكرده بودند.بعبارتي عيار سنجش مذهبي اين افراد از نظر استحكام مباني اعتقادي، پايين تر از افراد ماقبل خود در همين سازمان بود.

 شايد قرار گرفتن در فضاي آزاد پس از انقلاب و ظهور جريانات مختلف و متفاوت اسلامي و غير اسلامي در ايران يكي از عوامل تاثير گذار و پيش برنده بوده باشد.شايد هم فوران رنگين برداشت ها و تصاوير شخصيتي (روشنفكرانه ،التقاطي و بديل)از اسلام كه در جريان آگاهي رشد يابنده جوانان آنموقع،روي انگيزه عدالتخواهي اثر مي گذارد از دلايل عدم استحكام لازم در مباني عقيدتي اين افراد بوده باشد.

 بهر حال اين دسته از افراد با اينكه انگيزه مذهبي داشتند، همانند شيئي مي نمودند كه شكل و ظرف مشخصي را در مباني ايدئولوژيك نتوانسته بودند تشكيل دهند.با جريان روشنفكري آن دوران همراه بودند و از ديگر مكاتب فلسفي از جمله ماركسيسم مطالعه و آگاهي نسبي يا التقاط داشتند.مجاهدين پس از انقلاب بهمن 1357 شمسي را اين دسته از افراد تشكيل مي دهند.افرادي كه در جبهه بندي دوران پس از انقلاب ، قبل از هر گونه مطالعه عميق و تجربه لازم،مجذوب ايده آل هاي تبليغاتي جواني شدند كه "جامعه بي طبقه توحيدي" را نويد مي داد.جامعه اي كه قرار است پس از سرنگوني حكومت شاهنشاهي به آزادي و رفاه عمومي بپردازد،ظلم را ريشه كن كند و در كمترين زمان لازم با گسترش عدالت اجتماعي به پيشرفت و تعالي برسد.جواني كه با برافراشتن پرچم مبارزه ضد امپرياليستي، "چه گوارا"ي اسلامي مي نمود و با سابقه چريكي و زندان هر گونه شك و ابهام را مي زدود.كسي كه در فضاي رسانه اي آنموقع آيت الله خميني را امام و آيت الله طالقاني را پدر خطاب مي كرد چگونه مي توانست براي نسل جديدي كه در معرض انتخاب كردن بودند غير انگيزاننده باشد؟

 از اواخر سال 1357 شمسي زمانيكه ستادهاي مجاهدين فعاليت سياسي-مذهبي-اجتماعي و تبليغاتي خود را شروع كردند،مرزبندي جدي بين نيروهاي مذهبي وجود نداشت.به همين دليل افرادي كه به مجاهدين مي پيوستند از روي علاقه هاي فردي و گرايشات جذاب تبليغاتي مغلوب تشكيلات آنان مي شدند و نه از روي ايمان و اعتقاد راسخ به دين اسلام.آنان گرچه آيت الله خميني را بعنوان رهبري قبول داشتند،اما بدليل تجربه تاريخي از بخشي روحانيت خائن كه در نظام شاهنشاهي آزمايش پس داده بودند،مجذوب مجاهديني مي شدند كه از خود سابقه درخشان مبارزاتي ارائه مي دادند.

 اگر بخاطر داشته باشيم،بيش از 75 درصد فعاليت هاي آنموقع مجاهدين را تشكلات دانشجويي و دانش آموزي تشكيل مي داد.يعني ظرف مناسبي كه مي توانست مركز انتشار تبليغ و جذب باشد.در برابر آمريكا و تجاوز به خاك ايران ميليشيا تشكيل مي داد،از زمين چمن دانشگاه رژه مي رفت،در برابر "لانه جاسوسي"(سفارت آمريكا)چتر حمايتي تشكيل مي داد و تبليغا جزو ارتش بيست ميليوني و تحت فرمان آيت الله خميني بود.

 همين تشكل ها در مناسبت هاي مختلف مذهبي چهره روحاني بخود مي گرفت.برادراني با اوركت كره اي يا آلماني و خواهراني با روسري و مانتو اسلامي،برگزار كننده جلسات قرآن و نهج البلاغه بودند.بجز مريم رجوي كه آنموقع بي حجاب بود و رابطه تشكيلاتي با مجاهدين نداشت كمتر خواهر مجاهدي ميشد يافت كه مانتويي بر تن و روسري بر سر نداشته باشد.اگر هم بود عضو تشكيلات نبود.اين تشكل ها چهره جديدي از همبستگي جمعي طيفي از جوانان را نشان مي داد كه خود را مسلمان مي ناميدند.كوه مي رفتند،سرود مي خواندند،آش نظري،حلوا و خرما توزيع مي كردند.پاي سخنراني ها و تفسير قرآن مسعود رجوي مي نشستند و از فلسفه عاشوراي موسي خياباني بهره مي بردند.و اينچنين بود كه تحت الشعاع آموزه هاي موسي خياباني و مسعود رجوي شخصيت هاي شكل ناگرفته شان در مسيري تجربه نشده دوام و قوام يافته و سر از اسلام طراز نوين در آوردند.مكتبي كه خود را پرچمدار تشيع انقلابي و ضد ارتجاع معرفي مي كرد و چند سال بعد محرك انفجارهاي انتحاري و ترورهاي خياباني شد!

 با شروع اختلافات سياسي و درگيري هاي خياباني (تحت عنوان ارتجاع و ضد ارتجاع) با اينكه نسل جديد مجاهدين نماز مي خواند و روزه مي گرفت اما مسجد نمي رفت.با يك بحران اعتقادي بنام "مرجعيت" نيز مواجه شده بود.در هيچ هيئتي شركت نمي كرد.عاشورا ،تاسوعا ،حج و مراسم هاي سنتي آن در يك دگرديسي پنهاني خاستگاه برداشت ارتجاعي از اسلام تبليغ مي شد.تقريبا تمامي آنچه را كه اهل تشيع به آن مي پرداختند،از نظر رهبري مجاهدين،مردود، ارتجاعي و ضد دين بود.

 بعنوان مثال رهبران وقت مجاهدين در هيچ مراسم مذهبي عمومي ظاهر نشدند.گرچه نماز مي خواندند،اما در هيچ مسجدي نماز نگذاردند.روزه مي گرفتند اما دور ا ز صحنه اجتماعي مردم و در خانه هاي خودشان.در هيچ عيد فطر و عيد قربان عمومي و مردمي شركت نكردند.بياد ندارم كسي از آنان به مكه و حج رفته باشد(منظور تنها حج سياحتي و سياسي رجوي و اطرافيانش نيست.).وقتي پيشوايان مذهبي و تاريخي آنان در صحنه هاي دشوار جنگ و زير برق شمشير و د رحالي كه زخمي و خونين بودند به عبادت و بجاي آوردن فريضه مذهبي مي پرداختند،نمي توان گفت شرايط سياسي-اجتماعي آنموقع ايران مانع از پرداختن به شعائر جمعي در قالب سازمان مجاهدين مي شد.بعبارتي مي توان اين مسئله را اينگونه مطرح كرد كه با داشتن پايگاه اجتماعي، انبوهي جا و مكان، تشكل ها و انجمن هاي اسلامي، چرا سازمان مجاهدين حتي يك مسجد به اعضا و هوادارانش اختصاص نداد؟زمانيكه سازمان مجاهدين در بنياد علوي مستقر شد،آيا در تعارض با "ارتجاع" ،داشتن مسجد ويا حتي حسينيه خارج از توانمندي آنان بود؟(از ياد نبريم كه پيامبر اسلام اولين مسجد «مسجد قباء» را در شرايطي براي پيروانش ساخت كه در ابتداي راه بود.

 در همين رابطه اشاره به موضوعي خارج از لطف نيست. در سال 1382 شمسي يعني 25 سال پس از انقلاب ايران ، طي 18 سال اقامت مجاهدين در درون پادگان اشرف كسي به فكر ساختن مسجد و راه اندازي دسته ها و هيئت هاي سينه زني و زنجير زني نبود.اما پس از سقوط صدام حسين وقتي كه مجاهدين در پي جذب و ميهماني دادن به شهروندان شهر "بعقوبه" و "خالص" بودند تعدادي روحاني عراقي نيز شركت داشتند.آنها را براي ديدن پارك،موزه ،بيمارستان،كتابخانه و جاهايي كه مي توانست جاذبه داشته باشد برده بودند.يكي از روحاني هاي عراقي پرسيده بود؛"شما چگونه مسلماني هستيد كه طي 20 سال اقامت در اينجا و عراق نه روحاني داريد و نه مسجد؟! نمازتان را كجا مي خوانيد؟نماز جمعه را چگونه برگزار ميكنيد؟"

 اين حادثه سازمان مجاهدين را از خواب بيدار كرد.بلافاصله دستور تهيه مسجد داده شد.اما از آنجا كه آنها اعتقادي به مسجد نداشتند،با مقداري پرداختن به نماي بيروني انبارهاي مخابرات ،محل مورد نظر را به مسجد تبديل كردند.حال بايد چند روحاني جور مي شد.با تهيه چند دست عبا ، قبا ،عمامه و پوشاندن آن به تن چند تن از مسئولان سازمان، صاحب روحاني نيز شدند.در ميهماني بعدي همان شهروندان عراقي را به مسجد نوساز مجاهدين آوردند."محمد الهي"،"آقا" و تعدادي ديگر كه لباس آخوندي به تن كرده بودند از آنان استقبال كرده و نماز جماعت برگزار نمودند.و از آن پس نيز با راه اندازي هيئت هاي سينه زني در مراسم تاسوعا و عاشورا به عزاداري در مسجد مي پرداختند!...

 ادامه دارد...

 


دسته ها :
چهارشنبه 12 5 1390 8:27
X