دسته
فیدها
آدرس جديد نويد رهايي در تبيان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 762538
تعداد نوشته ها : 562
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

 خلاصه: آري، ويلان الدوله ما كسي نبود و نيست مگر مسعود نام و منفور نشاني كه از رجاءِ به رجيم و سنگ اندازي رسيد و براي لحظه اي عمر ننگين، سير كردن شكم سر سفره اين و آن هر خفت و خواري و ضلالتي را به جان خريد و بنده و غلام صدام شد؛ نه شبي...

 

  ويلان الدوله اشرف نگو، آواره السلطنه اي هم بر آن بيفزاي تا شرح و دردش بر همه آشكار شود. رجوي روزگاري خواب قوام السلطنه بودن مي ديد و آرزوي مستكبرالدوله شدن لحظه اي آرام و قرارش نميداد، از زبان خوش طرفي نسبت عنان عقل و قلم و بيان را از دست داد. ديوانه وار به روي خاص و عام آتش گشود. خون ها ريخت تا شايد در اين بيراهه به منزل مقصود رسد و به خواب و رؤياهايش جامه عمل پوشاند. از تختي به تخت بالا و قدرت و منصبي والا صعود نمايد، ولي بخت و اقبال بر وي و رهروانش شوريد و انس و جنس با وي به جدال افتادند. حاصلش همان شد كه از قرار، بيقرار و عاقبت مجبور به فرار شد. ويلان الدوره (رجوي) در چشم برهم زدني ساكن ديار عرب و ضد عجم گرديد و به آغوش دد و ديوان ضد خلق خزيد. آري ويلان الدوله ما كسي نبود و نيست مگر مسعود نام و منفور نشاني كه از رجاءِ به رجيم و سنگ اندازي رسيد و براي لحظه اي عمر ننگين، سير كردن شكم سر سفره اين و آن هر خفت و خواري و ضلالتي را به جان خريد و بنده و غلام صدام شد؛ نه شبي و نصف شبي، بلكه دو دهه و بيست بهار و بيست و اند زمستان ، تا روزي دست سرنوشت سردار قادسيه ، سيد الرئيس خود خوانده يعني صدام ، يگانه تكيه گاه رجوي درعراق را از اريكه قدرت به زير كشيد و خوار و ذليل و معدومش گردانيد و از فرداي سقوط و مرگ صاحبخانه اش چاره اي جز خزيدن به زير قباي بازماندگان و حاميان و اربابان ريز و درشت از جنس عرب و عجم ، آمريكايي و انگليسي تا فلان خاخام يهودي و بازنشسته اروپايي را نداشت و مي بينيم كه رجوي ويلان الدوله معاصر هزار بار بدبخت تر و آواره تر از ويلان العمر شهر جمال است، او كه تا آخر عمر از خانه اي به خانه اي مي رفت تا شب را به صبح رساند، آنگاه كه بعد ازعمري زندگي انگلي دربه دري به دور باطل و وابستگي خود پي برد، تصميم گرفت كه به هواي نفساني و خواهش هاي خود پايان دهد، و از نفس تمرد جويد. به جنگ با خود برخيزد تا براي هميشه از اسارت و بندگي و دابستگي دنيوي نجات يابد. ولي رجوي كجا و ويلان الدوله شهر جمال كجا؟ فاصله اش از غيرت تا بي غيرتي هاست، از زمين تا آسمان، از مردم تا نامردمان زمانه است.

ويلان الدوله شهر اشرف

ويلان الدوله از جمله گياهاني است كه در خاك طبس رويد و ثمر آن دانه اي است كه نخود هر آش شود. بيچاره و بدبخت ويلان الدوله شهر ما اشرف كه نيمي ازعمرش را با فرار و گريز و اختفا در خانه اين و آن و هر سوراخ و منفذي گذرانده تا مبادا از سوي مظلومان دستگير و به محكمه عدل وعدالت سپرده شود. عمري است آرام و قرار و فرصت و مجال سرخاراندن ندارد، مگر خلق قهرمان ولش مي كنند؟ دست از سرش بر نمي دارند، شبي نبود كه در شهر و منزل خود بياسايد، در حقيقت ويلان الدوله اشرف خانه و بستري هم به خود سراغ ندارد. دو دهه جيره خوار و عزيزسيد الرئيس( صدام) بود، مي خورد و مي خوابيد، بفكر خانه و زندگي و عيال نبود، همسرانش از يكي و دو گذشته و به چند و چندين رسيدند و امروز خبر است كه رقم زنان فرار الدوله طبسي از چند صد تا هم گذشته و باز به فكر ازواج دگر است! اربابان ريز و درشت عرصه را بر ويلان الدوله تنگ كرده و بر حسب نياز از او بيگاري مي كشند. به اندك مزدش دريغ مي نمايند. بيچاره بايستي همچون سكه تقلبي از اين دست به آن دست برود. آخر اين هم زندگي شد كه انسان هر شب خانه ي غير كپه ي مرگش را بگذارد؟

ويلان الدوله ي شهر جمالزاده در بين مردم و مردمي بود. هر روز از منزل خود دور و بر خانه اي وارد مي شود و اينچنين روزگار مي گذراند. زبانزد و مضحكه خاص و عام قرار گرفته است. ولي ويلان الدوله شهر اشرف روزگاري از خانه و كاشانه و ميهن فرار كرد و بر تخت و تاج صدام در جمع چهل دزد بغداد فرود آمد، نه يك سال بلكه بيست و چند سال سر سفره ناپدري اش صدام خورد و خوابيد و كامروايي كرد و برعليه مردم ايران توطئه كرد و دسيسه بافت و خون ها ريخت. رجوي هم هر روز صبح كه چشمش را از خواب باز مي كرد، خود را در خانه ي غير(دشمن مردم عراق و عجم ) و رخت خواب بيگانه اي مي ديد، غافل از اينكه روزي بايد در پيشگاه خلق مردم ايران و عراق جوابگو باشد.

از آنجا كه ويلان الدوله هاي روزگار از خوردن نان مفت دست بردار نيستند، رجوي هم تا زماني كه صدام بر مسند قدرت بود، لحظه اي كوتاه نيامد و بفكر كوچ ازعراق نيفتاد، فكر مي كرد تا ابد سايه صدام بر سر او و همراهانش باقي مي ماند، ولي به محض حذف سايه بان فوراً رنگ عوض كرد و تغيير جهت داد. در چشم به هم زدني جيره خوار آمريكا و اسرائيل و انگليس شد. انگار يادش رفته بود كه روزگاري ادعاي مبارزه با امپريالسم و صهيونيسم اسراييل را در سر مي پروراند و رجز مي خواند. با اينهمه درد مشترك ويلان الفرار و ويلان الدوله ، بيزاري صاحبخانه ها از حضور خسته كننده ي آنهاست.
چون از قديم گفته اند، "مهمان گرچه عزيز است چون نفس، خفه مي سازد اگر آيد و بيرون نرود" . بيش از بيست و پنج سال از دعوت رجوي به عراق و ميزباني ناچاري و اجباري از او گذشته است. دولت و مردم عراق از حضور و فعاليت رجوي ها در عراق خسته و جان به لب شده اند. ويلان الدوله شهر جمال زاده اشغالگر نبود و شبي را به صبح مي رساند و فرداش هوس كوچ به جاي ديگري مي كرد، ولي رجوي چون زالو به جان و مال مردم عراق عادت كرده و به آساني از جاي خود تكان نمي خورند و ظاهراً قصد رفتن به جاي ديگر را ندارند، مگر اينكه با فشار و تهديد و واكنش عملي صاحبخانه مواجه شوند.

 


پنج شنبه 28 7 1390 8:31
X